نویسنده: جیمز لوتر آدامز، ویلسون یتس
برگردان: آتوسا راستی



 

اواكوریلوك تئوری خود را از گروتسك در اثرش به نام سالومه و یهودا در غار شهوانیت ارائه می‌كند. باید گفت فرضیه‌ی او كمتر از سه شخصیت دیگری كه به آنها اشاره شد، جامع و قابل درك است، اما در هر حال جنبه‌های مهم و جدیدی را به دیدگاه ما می‌افزاید و باعث می‌شود بحث در این مقوله به جهت جدیدی سوق داده شود. در این كتاب او خود را مرهون ولفگانگ كایزر و میخاییل باختین اعلام می‌كند، اما به هر حال جهان گروتسك را با عباراتی متفاوت بیان می دارد. او به این نكته اشاره می‌كند كه هر دو متفكر كاملاً صحیح می‌گویند كه گروتسك درباره‌ی جهانی است كه برتر از جهان واقعی ماست؛ اما متفكر آلمانی نگرش خود را محدود به یك دارالمجانین، یك صحنه‌ی تئاتر و یك رؤیا می‌كند و ادیب روسی تفكرات خود را در ابعاد هیولاهای كارناوال بیان می‌دارد. این ضد دنیاهای مهم برای او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار هستند، اما تمام آن چیزهایی را كه او به عنوان جهان گروتسك در نظر می‌گیرد، شامل نمی‌شوند زیرا می‌نویسد: «من صحت این ضددنیاها را می پذیرم، اما مسئله‌ی دیگری را نیز اضافه می‌كنم: ضد دنیای فیمینیسم در تقابل با دنیایی كه به دست مردان هدایت می‌شود. ضد دنیای كودكی در تناقض با جهانی كه به دست بزرگسالان اداره می‌شود. ضد دنیای رافضی، جعلی ممنوعه و پنهان در تقابل با جهان ارتدوكس، شرعی، تصویب شده و مسلّم. ضد دنیای شیطان، جهنم، شرك و لعنت در تقابل با جهان مسیح، بهشت، مسیحیت و رستگاری. ضد دنیای گناه، مادیات و مرگ، جدا افتاده از جهان تقوا، روح و زندگی ابدی. ضد دنیای تاریكی و تباهی و پست و دون و یسار در تقابل با جهان نور، خلوص، تعالی، والایی و یمین. ضد دنیای جنگ، فرو ریختن و بی‌نظمی در تضاد با جهان صلح، نظم و همبستگی.»
برای كوریلوك گروتسك در درجه‌ی نخست مرتبط با شهوانیت، توهین به مقدسات، عناصر رافضی و جعلی است. آغاز دوران تاریخی گروتسك، در نظر او، دوران اكتشافات رنسانس و حفاری‌های روم باستان بوده و پایان آن در قرن نوزدهم رقم می‌خورد. در این دوران گروتسك بازتاب دهنده‌ی ضد دنیاهایی از یك فرهنگ تابع می‌باشد كه در اواخر رنسانس ظهور یافته و در اعتراض به فرهنگ رسمی و از پیش تعیین شده تا آغاز قرن بیستم ادامه داشته است. فرهنگ رسمی كه او از آن سخن می‌گوید، فرهنگ چیره‌ی مسیحیت، دولت و عقاید و ارزش‌های بنیادین فرهنگی است. فرهنگ جانبی به واسطه‌ی فعالیت و جنبش گروه‌هایی شكل گرفت كه علیه مشروعیت مذهب و قوانین دولتی، هنرهای آكادمیك، روابط جنسی پذیرفته شده، تقوا، تقدس، ساختارهای توسعه یافته، آیین‌ها و تشریفات و تاریخی مشهور رسمی فعالیت می‌كردند. این آثار گرچه تحت تأثیر دوران كهن و قرون وسطا بودند، در قرن شانزدهم تا نوزدهم نمود بارزی در قالب‌شان پدیدار است كه بازتاب دهنده‌ی فرهنگ جانبی عصرشان می‌باشد.
برای ارزیابی فرضیه‌ی كوریلوك، تأكید بر نگرش او به گروتسك، در حكم یك فرهنگ جانبی خاص و منعكس كننده‌ی ایده‌های ضد فرهنگ غالب، بسیار مهم می‌باشد. مسئله تنها استفاده از كج نمایی در هنر یا تركیب اجزای ناهمگون یا افراط نیست، كه تشكیل دهنده‌ی گروتسك است، بلكه قالبی خاص برای ارائه است كه از كج نمایی‌های ادیبانه و صاحب سبك و تركیباتی نامعقول برای مقابله با هنجارهای فرهنگ چیره استفاده می‌كند؛ هنجارهایی مانند آن چه كه می‌توان در تعالیم مسیحیت یافت یا خداترسی ملی یك جامعه، سبك زیبایی شناختی كلاسیك یا نگرشی ویژه از جنسیت. شناخت نگرش او هم چنین برای ادراك تقسیم بندی زمانی گروتسك در یك دوره‌ی چهار قرنی، كه كوریلوك آن را مدّ نظر دارد، بسیار مهم است. در این بررسی او متوجه می‌شود دوره‌های زمانی دیگری نیز وجود داشتند كه در آن استفاده از تصاویری به سبك گروتسك رایج بود، اما شواهدی وجود ندارد كه بتوان مطمئن شد این آثار در زمان خود در نظر بینندگان دقیقاً گروتسك تفسیر می‌شدند. چنین نمونه‌هایی را می‌توان از عهد عتیق و جهان اساطیر كلاسیك یافت و مشخصاً یكی از این دوران قرون وسطاست؛ یعنی هنگامی كه تصاویر ابتدایی موجود در حال پیشرفت و گسترده شدن بودند.
مسلماً آثار این دوره سبكی را ایجاد كردند كه وقتی با نقاشی‌های گروتوی رومی تركیب شد، پدیدآورنده‌ی چیزی بود كه در دوران رنسانس و بعد از آن گروتسك نامیده شد. كوریلوك در بررسی فرم‌های قرون وسطایی از واژه‌ی فانتزی استفاده می‌كند، چه این فرم ها الزاماً متعلق به آن دوره باشند و چه مربوط به شكل های اولیه‌ای باشند كه در قالب گروتسك نمود یافتند. اما در هر حال گروتسك و فرهنگ ضد دنیاها برای او یك دوره‌ی زمانی خاص را شامل می‌شود كه پس از قرون وسطی آغاز شده و قبل از قرن بیستم پایان می‌یابد.
بخشِ اعظم پژوهش كوریلوك بر استفاده‌ی اوبری بردزلی (1)‌از گروتسك متمركز است، اما مهم‌ترین بخش مطالعات او ایجاد چهارچوبی تئوری است كه او در این پژوهش به آن سر و شكل می‌دهد. او پس زمینه‌هایی مانند مرگ، جسم، تئاتر تشریحی، مذهب، جنسیت و تمایلات جنسی، سفرهای غیربومی و تصویر غار را در حوزه‌های شاخص كاوش در درك مفهوم گروتسك می‌داند. در برخی موارد موضوعات او مانند كایزر و باختین است، اما مهم این است كه او سوژه‌ی زن را وارد مبحث گروتسك می‌كند و هنگامی كه به عنصر زن در آثار بردزلی توجه می‌كند، مسلماً تأكید او به زن فراتر از آن چیزی است كه در تاریخ گروتسك جزو عناصر اصلی بوده و بارها و بارها در مقام ابزاری مورد استفاده قرار گرفته است كه هنجارهای كلیسا، كشور و ارزش‌های فرهنگی را به باد تمسخر و استهزا گرفته یا در شكلی غلو شده به تصویر كشیده شده است.
البته در تئوری او می‌توان اغماض كلام را مشاهده كرد. این تقسیم بندی زمانی از گروتسك مطلقاً به واسطه‌ی نگرش او از دوره‌هایی تعیین می‌شود كه فرهنگ غالب غرب مسلط بوده یا سقوط می‌كند. بدین شكل او نحوه‌ی تقابل با فرهنگ غالب آن دوره رسم می كند، انجام می‌دهد. می‌توان گفت او نیز، تا حدودی مانند باختین و كایزر، مجموعه‌ای از استدلالات نظری برای گروتسك عنوان می‌كند كه در تعیین و تفسیر ماهیت آن نقش دارند. در هر حال تئوری او ما را به این امر فرامی خواند تا گروتسك را در یك بافت تاریخی قرار دهیم تا بدین شكل، بخشی از یك جامعه تلقی شده و نهایتاً در ارجاع به هنجارهای خاص آن فرهنگ و تجربه‌ی از خود بیگانگی و فشار ادراك شود.

پی‌نوشت‌ها:

1.Aubrey Beardsley (1898-1872) نویسنده‌ی انگلیسی.

منبع مقاله :
آدامز، جیمزلوتر؛ یتس، ویلسون؛ (1394)، گروتسك در هنر و ادبیات، برگردان: آتوسا راستی، تهران: نشر قطره، چاپ دوم